موضوع: "اهل بیت"

آیا خواندن نماز در پنج وقت صحیح تر است یا در سه وقت؟

جمع کردن يا جدا خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء يكي از اختلافات شكلي در نحوه انجام نماز بين شيعه و سني است كه شيعيان به طور معمول نمازهاي پنجگانه خود را در سه نوبت مي خوانند و اهل سنت در پنج نوبت و در هر حال هر دو عمل صحيح است؛ ما نيز همانند اهل سنت معتقديم كه جدا خواندن نمازهاي فريضه در پنج نوبت عملي بهتر و مطابق سنت پيامبر و امامان است، اما نبايد از ياد برد كه اين امر به معناي ضرورت و لزوم اين عمل نيست.

 

به عبارت روشن تر از نظر شيعه با هم خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء امري جايز است و منشا اصلي عملكرد فقهي شيعيان منابع روايات قطعي است كه براي شيعيان معتبر است و امامان معصوم اين گونه نماز خواندن را تجويز نموده اند، درعين حال اگر فردي امكان و تمايل به جدا خواندن نمازها داشت. بسيار خوب است كه چنين كند همان گونه كه در برخي مساجد شيعه همين گونه عمل مي شود .براین اساس روایاتی درمنابع شيعه و اهل سنت آمده است و پيامبرخود نيز در مواردي بدون هيچ ضرورتي نمازها را با هم خوانده است؛

 

براي نمونه به چند روايت در اين باره اشاره مي كنيم:عبدالله بن سنان از حضرت امام صادق(ع) نقل كرده: پيامبر بدون اين كه عذري در كار باشد، ظهر و عصر و نيز مغرب و عشا را با يك اذان و دو اقامه خواند.اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) نقل مي كند: پيامبر بدون اين كه عذري در كار باشد، ظهر و عصر را در يك جا خواند. عمر به آن حضرت گفت: آيا در نماز حكم تازه اي پيدا شده؟ پيامبر گفت: نه حكم تازه اي در باره نماز نيامده، ولي خواستم كار را بر امت خودم راحت‌تر كنم.

 

عبدالملك قمي مي گويد: به امام صادق(ع) گفتم: مي توانم بين دو نماز را بدون اين كه عذري داشته باشم، جمع بكنم؟ امام در جواب فرمودند: پيامبر اين كار را انجام داد و خواست كه امت را در آسايش و راحتي قرار دهد. جابر بن زيد از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر هفت ركعت مغرب و عشا را با هم خواند و هشت ركعت ظهر و عصر را با هم خواند و حضرت در مدينه بود.

 

ابن عباس مي گويد: پيامبر اسلام در مدينه، بين ظهر و عصر و بين مغرب و عشا را جمع مي كرد، بدون اين كه عذري در كار باشد.سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مي كند: رسول خدا(ص) ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم خواند، بدون اين كه خطر و يا سفري در كار باشد.عكرمه از ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر در مدينه، بدون اين كه مسافر باشد، مغرب و عشا و نيز ظهر و عصر را با هم خواند. درنتيجه اكثر شيعيان از اين راه شرعي استفاده كرده و معمولا نمازهاي خود را جمع مي خوانند ، هرچند برخي شيعيان هم نمازهاي خود را در پنج وقت و با فاصله می خوانند ؛ اما اگر فردي با نخواندن نماز عصر احيانا ديگر نتواند نماز را به جماعت بخواند و يا احيانا نمازش قضا شود ، همان جمع خواندن در اول وقت براي او بهتر است.

 

البته دانشمندان شیعه به پیروى از احادیثى که از عمل پیامبر حکایت مى کند و از روایاتى که از پیشوایان بزرگ اسلام رسیده است و به پیروى از ظواهر آیات قرآن، در تمام اعصار اسلامى، تفریق میان نمازها را جایز دانسته و مى توان در سه وقت خواند. 

منبع:پایگاه اطلاع رسانی حضرت استاد حسین انصاریان

حجت الاسلام عالی :شکل درهای بهشت وجهنم!!!


حجت الاسلام عالی درباره ی درب های بهشت و جهنم و مقصودی که در روایات و آیات قرآن از آن بیان می شود سخنانی را مطرح کردند.
 
ایشان درهای بهشت و جهنم را به شکل درهای معمولی که وجود دارد ندانستند و از آن به منزله ی اسباب ورود به بهشت و جهنم یاد کردند.

حجت الاسلام عالی در ادامه داد: “هرکدام از کارهایی که انسان را بهشتی و یا جهنمی می کند، او را به یکی از درها و راه های بهشت و جهنم مرتبط می کند.
 
اصولاً این درها معمولی نیست و یک راه است. آن گونه نیست که چون جمعیت زیاد است درها را زیاد کرده اند. در روایت است که طول هرکدام از این درها به اندازه ی چهارصد سال راه رفتن است. مقیاس های عالم آخرت با مقیاس های دنیا تفاوت دارد. بنابراین تعدد درها به دلیل کثرت جمعیت نیست. اینها ورودی ها و اسبابی است که هرکدام از آنها فرد را به یک طبقه می رساند.
 
در برخی از روایات به این مسئله تصریح شده که منظور از درهای بهشت و جهنم، طبقات آن است. در روایتی از پیامبر اکرم است که بهشت هشت و جهنم هفت در دارد و برخی از این درها بر دیگری برتر است. فردی از امیرالمومنین پرسید که درهای بهشت و جهنم مانند درهای خانه است ؟ حضرت فرمودند نه. سپس هرکدام از دست های خود را بالای دیگری قرار دادند. (یعنی طبقه طبقه است ).
 
 مرحوم طبرسی در مجمع البیان نقل کرده است که حضرت علی (ع) در رابطه با درهای جهنم فرمودند: درها، طبقه طبقه است، برخی از آنها بالای دیگری است. بعد حضرت با دست های خود طبقه ها را نشان دادند. سپس فرمودند: بهشت را خدا مسطح قرار داده و درجات بهشت در عرض هم هستند. اما جهنم را طبقاتی قرار داده است. شاید به این خاطر خدا جهنم را طبقه طبقه قرار داده که کسی بیش از حد خود عذاب نبیند. هرچقدر در جهنم پایین تر برویم عذاب شدید تر می شود. اما در بهشت، آن فردی که در پایین ترین درجه است باز هم به تناسب خود نصیبی از درجات بالاتر دارد. سپس امیرالمومنین هرکدام از طبقات جهنم را اسم بردند. که در قرآن اسم های آن آمده است.
 
اولین طبقه ی جهنم که از قسمت های دیگر بهتر است هاویه است هرچقدر پایین تر برود سخت تر می شود. حضرت می فرمایند: در جهنم چاهی است که اگر سر آن برداشته شود همه ی دوزخ را شعله ور می کند. شبی امام صادق (ع) بر سر سفره نشسته بودند و شام می خوردند. فردی می گوید که برای حضرت یک ظرف آبگوشت داغ آوردند. زمانی که دست حضرت نزدیک ظرف شد و داغی آن را حس کردند فرمودند: پناه بر خدا از آتش جهنم. سپس حضرت فرمودند ما طاقت این را نداریم تا چه برسد به جهنم.”
 

پی نوشت:
[۱] . زمر، آیه ۷۱.[۲] . حجر، آیه ۴۳ و ۴۴. [۳] . نساء، آیه ۱۴۵؛ برای آگاهی بیشتر ر.ک: المیزان، ج۱۲، ص۱۷۰-تفسیر نمونه، ج۱۰، ص ۱۹۴ و ۱۹۵ و ج۱۱، ص۷۴.[۴] . رعد، آیات ۲۰-۲۳؛ برای آگاهی بیشتر: تفسیر نمونه ج۱۰ ص۱۹۴ و ۱۹۵.[۵] . میزان الحکمه ج۱ ص ۴۳۱ ح ۲۵۹۵.[۶] . همان ص۴۷۱ ح۲۹۰۴؛ گفتنی است که تمام این اسامی به ترتیب در سوره های مائده آیه ۱۰ و معراج آیه ۱۵ و مدثر آیه ۴۲ و همزه آیه ۵ و قارعه آیه ۹ و حج آیه ۴ و مانند آن آمده است.[۷] . خصال صدوق ج۲ ص۴۰۸ باب الثمانیه ح۶.[۸] . خصال صدوق ۲، باب السبعه، ص۳۶۱، و باب الثمانیه ص۴۰۸.

منبع:http://www.beytoote.com

چه کسی بدن مطهر امام حسین(ع) را دفن کرد؟

یکی از سوالات دینی که ممکن است برایمان پیش بیاید این است که چه کسی امام حسین را بعد از شهادتش دفن فرمود؟ چون کسی که امام معصوم را باید دفن کند خودش باید معصوم (امام دیگر) باشد؟

در این باره دیدگاه علما متفاوت است. یکی از نظریات ارائه شده در این باره مطابق آنچه در بعضی از روایات و کتب تاریخی آمده، چنین است: بدن مطهر امام حسین(ع) توسط فرزند گرامی شان امام زین العابدین(ع) در سرزمین کربلا به خاک سپرده شد؛ یعنی امام سجاد(ع) جهت تدفین و تشخیص شهدای کربلا مخصوصاً دفن پدر معصومش، حضرت امام حسین(ع) به حکم این ‌که «امام را جز امام کسی تغسیل و تکفین و تدفین نمی‌کند» از راه اعجاز از کوفه و زندان ابن زیاد به کربلا آمد و پیکرهای مطهر شهدا را دفن نمود.

امام‌‌رضا(ع) در مناظره خود با پسر ابوحمزه فرمود: به من بگو آیا حسین بن علی(ع) امام بود؟ گفت: آری، امام فرمود: پس چه کسی امر دفن او را به عهده گرفت؟ گفت: علی بن الحسین(ع) پس امام فرمود: علی بن الحسین کجا بود؟ گفت در کوفه نزد پسر زیاد زندانی بود اما بدون این که آنها با خبر شوند به کربلا آمد و امر دفن پدر را سپری کرد و سپس به زندان برگشت. امام رضا(ع) فرمود: کسی که علی بن الحسین را قدرت داد که به کربلا بیاید، پدرش را دفن کند و برگردد، مرا نیز می‌تواند به بغداد ببرد تا پدرم را کفن و دفن کنم در حالی که نه در زندان هستم و نه در اسارت.[۱]

با توجه به این حدیث می توان گفت امام سجاد (ع) بدن مطهر پدر بزرگوارشان را به خاک سپردند.

پی نوشت:
[۱] . موسوی مقرّم ،عبدالرزّاق ، زندگانی امام زین‌العابدین(علیه السلام)، ، ترجمه حبیب روحانی، ص ۵۷۸؛ شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد(علیه السلام)، ، ترجمه محمدرضا عطایی، ج ۱، ص۲۴۳ .

اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّ‏كلثوم(قسمت سوم)

3. ايجاد رابطه نسبى و سببى با پيامبر صلى الله عليه‏ و‏آله

از آنجا كه نظير اين پيوند خيالى، حتّى در ميان مردمان بسيار پست نيز بى‏ سابقه بود، راويان اُموىِ اين ازدواج، قصه دروغ خود را اين‏ طور ادامه داده‏ اند كه وقتى مردم شنيدند خليفه دوم مى‏ خواهد با ام‏ كلثوم ازدواج كند، با تعجب به خليفه دوّم گفتند: «امّ كلثوم دختر بچه[1] است، تو مى‏ خواهى با او چه كنى؟»[2]

مى‏ گويند: خليفه دوم بالاى منبر رفت و گفت: واللّه! آنچه مرا بر آن داشته به على اصرار كنم كه دخترش را با من تزويج كند، حديثى است كه از پيامبر شنيده ام كه فرمود: «در قيامت هر سبب و نسبى قطع مى ‏شود، جز سبب و نسب من».[3]

 

پاسخ اول

اوّلاً: اين عبارت‏هاى پيامبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله در اعتراض به خود خليفه دوم و به سبب اهانتى بود كه او به صفيّه (عمه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله) كرده بود؛ اهانتى كه صفيّه را به گريه انداخت و رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏  و‏آله را به خشم آورد.[4]

ثانياً: اگر اين ارتباط سببى براى خليفه نجات‏بخش بود، پيشتر با ازدواج دخترش (حفصه) با پيامبر صلى‏ الله‏ عليه و‏آله حاصل شده بود.

پاسخ دوم

اگر هدف خليفه دوم از اين ازدواج، ايجاد رابطه سببى با خاندان رسالت باشد، وقوع چنين ازدواجى به دلايل زير بعيد به نظر مى‏ رسد:

الف) معارضه با سنّت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله

پذيرش چنين ازدواجى از سوى اميرمؤمنان عليه‏السلام خلاف سنّت نبوى است؛ چرا كه از قطعيّات تاريخ است كه چون ابوبكر و عمر به خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام رفتند، پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله دست رد به سينه آنها زد و از آن دو روى گرداند.[5] در حقيقت رسول الله صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله با اين عملِ خود به آنها فهماند كه ميان شما و دخترم فاطمه عليهاالسلام هيچ‏گونه تناسب و شأنيّت سِنّى، دينى، ايمانى، اخلاقى، نَسبى، حَسَبى و…  وجود ندارد.

ب) نابرابرى هاشمى و غير هاشمى

مَقْدسى حنبلى به نقل از احمد بن حنبل مى‏ نويسد: از احمد بن حنبل نقل شده كه غير قُرَشى، كفو و همتاى قُرشيه نيست و غير هاشمى، كفو و همتاى هاشميه نيست؛ زيرا پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله فرمود: «خداوند مرا از كَنانه از نسل اسماعيل و از ميان كنانه، قريش را و از ميان قريش، بنى هاشم را و از ميان بنى هاشم،  مرا برگزيد».[6]

جالب توجه است كه حتى خليفه دوم نيز كفو و همتا بودن نسبى را شرط ازدواج مى داند. سرخسى حنفى، از بزرگان اهل سنّت، در اين ‏باره مى‏ نويسد: از عمر روايت شده كه مى‏ گفت: من از ازدواج زنان جلوگيرى مى‏ كنم، مگر اينكه همتاى او باشد و اين دليل بر اين است كه در ازدواج، همتا بودن معتبر است.[7]

آيا با توجّه به فرض مورد بحث كه ام‏كلثوم دختر حضرت فاطمه عليهماالسلام باشد، مى‏ توان نَسَب خليفه دوم را با نَسَب دختر حضرت زهرا عليهاالسلام مقايسه كرد؟ آيا اين دو (ام‏كلثوم با خليفه دوم) هم‏ كفو و همتا بودند؟


 

ج) عدم تناسب ازدواج مرد شصت‏ ساله[8] با دختر نابالغ[9]

رعايت تناسب سِنّى يكى از مسائلى است كه بايد در ازدواج‏ها رعايت شود، حتى خود خليفه دوّمِ اهل سنّت نيز با ازدواج پيرمردان با دختران جوان مخالف بود؛ چنان كه سعيد بن منصور مى‏ نويسد: زن جوانى را نزد خليفه دوم آوردند كه پيرمردى با او ازدواج كرده بود و آن زن، شوهر پيرش را كشته بود. جناب خليفه پس از آنكه دستور حبس زن را داد، به مردم گفت: اى مردم، از خدا بترسيد! مرد بايد با زنى ازدواج كند كه هم سنّ و سالِ خودش باشد و زن نيز بايد با مردى ازدواج كند كه هم سنّ و سال اوست.[10]

سئوال: از نظر سِنّى، چه تناسبى بين ام‏كلثوم نابالغ و جناب خليفه شصت ساله وجود داشت؟

 

د) عدم صلاحيت اخلاقى

صلاحيت اخلاقى نيز شرط هر ازدواج است كه همه عقلا به آن پاى‏ بند هستند. طبيعى است كسى دختر نازدانه خود را به فردى بداخلاق و عبوس نمى ‏دهد. از سوى ديگر، تندخويى‏ هاى عمر با مردم به‏ ويژه با خانواده خودش مشهور و روشن بود تا جايى كه همين موضوع باعث ناكامى وى در بسيارى از خواستگارى‏ ها شده بود. دو نمونه آن را نقل مى‏كنيم:

 

1. خوددارى دختر عُتبه از ازدواج با خليفه دوم

مطابق نقل بسيارى از تاريخ نويسان، پس از مرگ يزيد بن ابوسفيان، جناب خليفه از همسرش، اُمّ امان (دختر عُتبه)، خواستگارى كرد. وى نپذيرفت و علّت آن را چنين بيان كرد: عمر بن خطاب، عبوس و ترش‏ رو وارد منزل و عبوس خارج مى‏ شود. درِ خانه را مى‏ بندد (اجازه بيرون رفتن به همسرش نمى‏ دهد) و خيرش (رسيدگى به همسر) اندك است.[11]

 

2. خوددارى ام‏ كلثوم دختر ابوبكر از ازدواج با عمر

طبق نقل ابن عبدالبرّ، ام‏ كلثوم، دختر ابوبكر، به خواهرش عايشه[12] گفت: تو مى‏ خواهى من به ازدواج كسى درآيم كه تندخويى و سخت‏گيرى او را در زندگى مى‏ دانى؟ به خدا سوگند اگر مرا به اين ازدواج وادار كنى، كنار قبر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله مى ‏روم و آنجا (به عنوان اعتراض) فرياد مى‏ كشم.[13]

سؤال: چگونه ممكن است اميرمؤمنان عليه‏السلام اين تندخويى‏ هاى خليفه دوم را ناديده گيرد و دخترى از همسرش، حضرت فاطمه عليهاالسلام، را به ازدواج او درآورد؟

 

[1] . ذخائر العقبى، ص169؛ طبقات ابن سعد، ج8، ص463.

 
[2] . سيره ابن اسحاق، ص248.

 
[3] . مناقب على بن ابى طالب، ابن مغازلى، ص135؛ المعجم الكبير، ج3، ص45؛ السنن الكبرى، ج7، ص64.

 
[4] . مجمع الزوائد، ج8، ص216؛ استجلاب ارتقاء الغُرَف، ج1، ص404.

 
[5] . الصواعق المحرقة، ج2، ص471؛ صحيح ابن حبان، ج15، ص399.

 
[6] . الكافى فى فقه الامام المُبجَّل، ج3، ص31.

 
[7] . المبسوط، ج4، ص196.

 
[8] . تاريخ الاسلام، ج3، عهد الخلفاء الراشدين، ص284؛ المعجم الكبير، ج1، ص68؛ تاريخ مدينة دمشق، ج44، ص476.

 
[9] . تاريخ طبرى، ج3، ص270؛ العقد الفريد، ج6، ص89؛ البداية والنهاية، ج7، ص157.

 
[10] . سنن سعيد بن منصور، ج1، ص243، ح809؛ تاريخ المدينة المنوّرة، ج2، ص769.

 
[11] . انساب الاشراف، ج3، ص260؛ البداية والنهاية، ج7، ص139؛ تاريخ طبرى، ج2، ص564.

 
[12] . عايشه با اين ازدواج موافق بود و ارادت عميقى به عمر داشت و ذكر او را زينت ‏بخش هر مجلسى مى‏ دانست: «زَيِّنُوا مَجالِسَكُمْ بِذكْرِ عُمَر» تاريخ مدينة دمشق، ج44، ص380؛ منهاج السنّة، ج6، ص54.

 
[13] . الاستيعاب، ج4، ص1807.

 

اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّ‏ كلثوم(قسمت دوم)

به فراموشى سپردن جسارت‏هاى خليفه دوم نسبت به اهل بيت عليهم‏السلام

جسارت‏هايى مانند جلوگيرى از نگاشتن حديث نبوى (حديث دوات و قلم)،[1] غصب خلافت، هجوم به بيت فاطمه عليهاالسلام[2] و آتش زدن آن[3] و… از خليفه اوّل و دوم سر زد كه باعث شد پاره تن پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام تا آخرين روزهاى حيات ملكوتى خويش از خليفه اوّل و دوّم ابراز نارضايتى كند؛ چنان‏كه پس از هجوم به خانه حضرت زهرا عليهاالسلام و ماجراهاى پيش آمده به آن دو اجازه ورود نداد. آن‏گاه نزد اميرمؤمنان عليه‏السلام رفتند و از او خواستند كه نظر حضرت فاطمه عليهاالسلام را طلب كند. حضرت امير عليه‏السلام ايشان را نزد فاطمه زهرا عليهاالسلام برد. چون نزد حضرت صدّيقه عليهاالسلام نشستند، حضرت فاطمه عليهاالسلام گفت: خدا و ملائكه را شاهد مى‏گيرم كه شما دو نفر مرا به غضب آورديد و مرا راضى نكرديد. آن‏گاه حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به ابوبكر گفت: «وَاللّهِ لأََدْعُوَنَّ اللّهَ عَلَيْكَ فى كُلِّ صَلاةٍ اُصَلّيها؛ به خدا سوگند! در هر نمازم تو را نفرين خواهم كرد».[4]



[1] . بخارى اين حديث را در شش جاى كتاب خود نقل كرده است؛ از جمله: صحيح بخارى، كتاب المغازى، باب 84، ح4 و ح5؛ كتاب المرضى، باب 17، ح1؛ كتاب العلم، باب 39، ح4؛ كتاب الجهاد والسِّيَر، باب 175، ح1؛ كتاب الجزيه، باب 6، ح2.

 
[2] . العقد الفريد، ج4، ص242؛ المصنّف، ج7، ص433، رقم 37034.

 
[3] . انساب الاشراف، ج1، ص586؛ العقد الفريد، ج5، ص13. او خليفه دوم با پاره‏اى از آتش پيش آمد تا خانه را بر سر اهلش آتش بزند.

 
[4] . الامامة والسياسة، ج1، ص33.

 

1 2