علمدار کربلا

  • خانه 
  • یقه مان را میگیرند اگر آرمان های شهدا یادمان برود ماتم گرفت حال و هوای مدینه را اربعین مرثیه سلبریتی ها پرندگان حرام گوشت و حکم نماز با پر این پرندگان شایعه کور شدن  نوزاد دراثر فلش دوربین شایعه حدیث پیامبر درباره آداب ماه صفر متن شایعه کما بامصرف همزمان ال دی ومفنامیک اسید پاسخ به شایعه حقوق بالای ناظران کشتارگاه رضایت به آرایش همسر 

حرص و آرزوی دراز

12 اسفند 1396 توسط فائزه غفاري

#داستانک_معنوی

آدمی #پیر چو شد

#حرص جوان می‌گردد

? روزی هارون الرشید گفت: آیا کسی از زمان پیغمبر زنده مانده است؟ گفتند: باید جستجو کنیم. گشتند و گفتند: پیرمردی است که او را در گهواره می‌گذارند، او هست.

? گفت: او را بیاورید. سبدی برداشتند و پیرمرد را در سبد نشاندند و آوردند.

هارون به او گفت: تو رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیده‌ای؟ گفت: بله. گفت: چیزی از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیده‌ای؟ گفت: بله. گفت: چه شنیده‌ای؟

✨ گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «یشیب ابن آدم و یشبّ فیه خصلتان الحرص و طول الأمل»

فرزند آدم پیر می‌شود، ولی دو چیز در او جوان می‌شود؛ یکی حرص، یکی آرزوهای دراز ✨

? گفت: هزار دینار طلا به او بدهید. پیرمرد که در کل عمرش صد دینار طلا ندیده بود، تشکر کرد و دوباره درون سبد نشست و او را بردند بیرون،

? گفت: مرا برگردانید، با هارون کار دارم. او را برگرداندند. گفتند: قربان! او با شما کار دارد، هارون گفت: او را بیاورید، پیرمرد گفت: این هزار دینار طلای امسال است، یا هر سال به من هزار دینار می‌دهی؟

? هارون گفت: «صدق رسول الله» جان او دارد در می‌رود، ولی حرص پول و آرزوی زنده ماندن سال‌های دیگر را دارد. گفت: نه، سال‌های دیگر نیز هست. تا او را بیرون بردند، مرد.

? مرگ و فرصت‌ها، اثر حاج حسین انصاریان، صفحه 376

 نظر دهید »

صدقه=کفن بدون جیب

10 اسفند 1396 توسط فائزه غفاري

مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد .

عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده .
زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند .
ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش.
بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
پس این نصیب توست …

صدقه را بنگر که چه چیزیست! !!
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است .

 نظر دهید »

حدیث سفینه

10 اسفند 1396 توسط فائزه غفاري

حدیث سفینه، حدیثی مشهور از پیامبر اسلام(ص) که در آن اهل بیت(ع) خود را برای مسلمانان، به کشتی نوح تشبیه کرده است. این حدیث یکی از ادلّۀ روایی شیعیان برای اثبات جایگاه ویژه اهل بیت پیامبر اکرم(ص) در هدایت و رهبری مسلمانان است.

متن

حدیث سفینه بنابر نقل ابوذر غفاری از پیامبر(ص)، این چنین است: إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ (ترجمه: مَثَل اهل بیت من در میان شما کشتی نوح است، هر کس به این کشتی داخل شود نجات می‌یابد، و هر کس جا بماند، غرق می‌شود.)

حدیث سفینه از حدود پنجاه طریق روایی، در کتب روایی مختلف با اختلاف اندکی در متن، ذکر شده است؛ به گونه‌ای که می‌توان تواتر معنوی این روایت را استنتاج کرد. این حدیث از طریق شش تن از ائمه (امام علی، امام حسن، امام سجاد ، امام باقر، امام صادق، و امام رضا علیهم السلام)، تعدادی از صحابه (ابوذر، مقداد، ابوسعید خدری، ابن عباس،انس بن مالک، سلمه بن اکوع،عبدالله بن زبیر، و ابوموسی اشعری)، و شماری از تابعین نقل شده است.

اهمیت

این حدیث از جمله احادیثی است که برای اثبات حقانیت ولایت اهل بیت علیهم السلام مورد توجه علمای شیعه بوده است. علامه شرف الدین در کتاب المراجعات این حدیث را به عنوان دومین دلیل بر حقانیت ایشان بیان کرده است.

از این حدیث برای اثبات موارد زیر استفاده شده است:

لزوم اطاعت و تبعیت: در این حدیث اهل بیت علیهم السلام به عنوان وسیله نجات معرفی شده‌اند و اطاعت از وسیله نجات برای نجات واجب است. پس تبعیت از اهل بیت علیهم السلام لازم است.
عصمت اهل بیت: اگر کسی که پیروی از او واجب است محتمل الخطا باشد، ضمانتی در نجات به کمک او نیست. حال آنکه نجات در این حدیث ضمانت شده است. پس اهل بیت (علیهم السلام) معصوم‌اند.
افضلیت اهل بیت: اگر دیگرانی بر اهل بیت علیهم السلام فضیلت داشتند آنها به عنوان کشتی نجات معرفی میشدند.
محبت اهل بیت: استفاده از کشتی نجات بدون محبت ایشان ممکن نیست.
در منابع اهل سنت

حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک خود بعد از نقل این حدیث از ابوذر غفاری تصریح می‌کند که بنا بر معیارهای مسلم نیشابوری، این روایت صحیح است.
یعنی این حدیث در ردیف احادیث کتاب صحیح مسلم است که دومین کتاب معتبر اهل سنّت محسوب می‌شود.

سید علی میلانی در ضمن نقل این حدیث از منابع، تصحیح اهل سنت نسبت به این روایت را نیز بیان کرده است.

طیبی معتقد است گرفتن درِ کعبه توسط ابوذر که راوی حدیث است، تأکیدی بر اثبات حدیث است و حضور علنی او در خانه خدا و در برابر مردم، نشانگر اهمیت این روایت برای خود ابوذر است و او با این کار خواسته گرایش مردم به این حدیث را جلب کند. وی در ادامه می‌گوید این حدیث در روایت دیگر این‌گونه آمده است: «من عرفنی قد عرفنی ومن أنکرنی فأنا أبوذر، سمعت النبی…». ابوذر با عبارت «من ابوذر هستم»، به همان حدیث نبوی اشاره کرده که: «آسمان سایه نینداخته و زمین برنداشته کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد». در این روایت، رسول خدا(ص) تنها راه رهایی از دنیا و گمراهی‌های آن را همین سفینه دانسته‌ است.

سمهودی در کتاب جواهر العقدین می‌گوید سفینه تشبیهی به کشتی نوح است و وجه شباهت، نجات سرنشینان. نتیجه حدیث، برانگیختن مردم برای گرایش به ریسمان اهل بیت و محبت و گرامی‌داشت مقام آنان است.

مناوی نیز در کتاب فیض القدیر وجه تشبیه را نجات و راه‌یافتگی دانسته است. یعنی همان طور که سرنشینان کشتی نوح نجات یافتند، نجات امت اسلام نیز در گروِ تمسّک به اهل بیت (علیهم السلام) است؛ زیرا آن‌ها پیشوایان هدایت و چراغ‌های درخشنده‌ای هستند که خداوند به‌واسطه آن‌ها بر بندگان خود احتجاج می‌کند

 نظر دهید »

سوره بقره آیه221

10 اسفند 1396 توسط فائزه غفاري

? سوره بقره آیه 221 ?
? وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّىٰ یُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلَا تُنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولَٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ

? ﻭ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺸﺮﻙ ، ﺗﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﻜﻨﻴﺪ!

? ‍♀ ﻛﻨﻴﺰ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ، ﺍﺯ ﺯﻥ ﺁﺯﺍﺩ مشرک، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ (ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ، ﻳﺎ ﺛﺮﻭﺕ، ﻳﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺍﻭ) ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮕﻔﺘﻰ ﺁﻭﺭﺩ.

? ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺖ، ﺗﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺩﺭ ﻧﻴﺎﻭﺭﻳﺪ!

? ﻳﻚ ﻏﻠﺎم ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ، ﺍﺯ ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﺁﺯﺍﺩ مشرک، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ (ﻣﺎﻝ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻭ ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ ﺍﻭ،) ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮕﻔﺘﻰ ﺁﻭﺭﺩ.

? ﺁﻧﻬﺎ ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺁﺗﺶ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ،

? ﻭ ﺧﺪﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﺪ،

? ﻭ ﺁﻳﺎﺕ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩم ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﺩ، ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺘﺬﻛﺮ ﺷﻮﻧﺪ!

 نظر دهید »

نماز شب 

10 اسفند 1396 توسط فائزه غفاري

#نماز_شب حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید… ? که دخترش را به چه کسی بدهد که مناسب او باشد. ?

در یکی از شب‌ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد… ?

از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هر چه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد ?
پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید.
در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ?

هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می‌گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت ? الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد…

سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند…

وزیر گفت:
سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز… ?
و دزد از شدت ترس ? هر نماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد…

تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند نمازش که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند…
و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .

حاکم که تعریف دعاها و نمازهای جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ? اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ? ?

جوان که این را شنید بهت زده شد ? و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد!!
سرش را از خجالت پایین آورد ? و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که از ترس آن را خواندم!
اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم…✨

چــ?ــادرے‌هـا

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 67
  • 68
  • 69
  • ...
  • 70
  • ...
  • 71
  • 72
  • 73
  • ...
  • 74
  • ...
  • 75
  • 76
  • 77
  • ...
  • 87
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

علمدار کربلا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • شبهه
  • احکام
  • اشعار مذهبی
  • بدون موضوع
  • تبلیغ
  • تفسیر
  • تقویم
  • تلنگر
  • حجاب
  • حدیث
  • خاطرات جبهه
  • داستان
  • دانستنی
  • دلنوشته
  • دلنوشته شهدایی
  • سخنان ناب
  • سیاسی
  • طب اسلامی
  • فرهنگی
  • معرفی کتاب
  • منبر کوتاه
  • نهج البلاغه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس