علمدار کربلا

  • خانه 
  • یقه مان را میگیرند اگر آرمان های شهدا یادمان برود ماتم گرفت حال و هوای مدینه را اربعین مرثیه سلبریتی ها پرندگان حرام گوشت و حکم نماز با پر این پرندگان شایعه کور شدن  نوزاد دراثر فلش دوربین شایعه حدیث پیامبر درباره آداب ماه صفر متن شایعه کما بامصرف همزمان ال دی ومفنامیک اسید پاسخ به شایعه حقوق بالای ناظران کشتارگاه رضایت به آرایش همسر 

شعر مذهبی

28 مرداد 1397 توسط فائزه غفاري

? اشعارناب آئینی ? :

#حضرت_مسلم_علیه_السلام

کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت

پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت

ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت

بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت

این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد

مسلم غریب ماند و گرفتار کوفه شد

هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند

بعد از نماز هیچ کسی در برش نماند

نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند

اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟!

این ها که لاف عشق علی می زدند و بس!!!

حرف از جهاد پای ولی می زدند و بس!!!

لعنت به هر کسی که به قولش وفا نکرد

از غربت حسین و سفیرش حیا نکرد

در را به روی مسلم آواره وا نکرد

اجر سفیر خون خدا را ادا نکرد

حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد

یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد

فریاد یا علی زد و رو به سپاه کرد

کوفه دوباره رزم علی را نگاه کرد

هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد

با زور بازویش همه را زابه راه کرد

پیکار می کنند، حریفش نمی شوند

هر کار می کنند، حریفش نمی شوند

آخر به خدعه خسته و بی حال، اسیر شد

در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد

تشنه میان گودی گودال اسیر شد

یاد رباب و زینب و اطفال اسیر شد

این از تمام غُصه حکایت کند فقط

باید به ابن سعد وصیت کند فقط

خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود

گریان یار بر روی دارالعماره بود

تا آخرین نفس پی یک راه چاره بود

دلواپس رباب و غم شیرخواره بود

جانم فدای آن لب و دندان خونی اش

شد یاحسین زمزمه های درونی اش

آمد تنش بدون سر از آسمان فرود

پا می کشید روی زمین با همه وجود

مثل حسین هیچ کسی محضرش نبود

تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود

جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد

رأسش روی بلندی دروازه بسته شد

با این همه کسی بدنش را نمی درید

دیگر کسی محاسن او را نمی کشید

بر سینه اش چه خوب که اسبی نمی دوید

اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید

پای کسی به صورت او آشنا شود

جسمش به روی خاک بیابان رها شود

#محمد_جواد_شیرازی

 نظر دهید »

شعر مذهبی

16 تیر 1397 توسط فائزه غفاري

#امام_صادق_علیه_السلام
صحبت از داغ مدینه به خدا سنگین است
نه فقط محفل ما در همه جا سنگین است
غصه ای هست که بر سینه ی ما سنگین است
حرف پرپر شدن گل ز جفا سنگین است

کاش می شد که نگوییم سخن از غم ها
چه کنیم این دل ما پر شده از ماتم ها

ابتدا حرف غدیر است که تا آخر مانْد
وایِ من روی زمین گفته ی پیغمبر مانْد
رَدّی از بند که بر دست یل خیبر مانْد
مادری نقش زمین گشت که پشت در مانْد

هر چه بود این همه اندوه و ستم سنّت شد
بستن دست نشان و عَلَم غربت شد

باز در شهر مدینه که غمی دیرین داشت
پیرمردی به شبی خاطره ای غمگین داشت
او که چون جد غریبش همه درد دین داشت
داغ ها بر جگر از یاری این آیین داشت

نیمه شب دشمنش آمد به حریم خانه
وای بشکست نماز شب آن جانانه

او به تعقیب نمازش به لبش یارب بود
جانش از یاد غریبی علی بر لب بود
روز بردند علی را و در این جا شب بود
لحظه هایی که دوان در پیِ یک مرکب بود

یادْ از درد اسیری یتیمان می کرد
یا که یادی ز شب شام غریبان می کرد

همچنان عمّه ی سادات به کاخش بردند
دل آزرده اش از زخم زبان آزردند
یاد آن جمع اسیری که همه افسردند
بعضی از شدت این واقعه جان بسپردند

یاس هایی که ز اندوه و بلا لاله شدند
کنج ویرانه یکی رفت ، همه ناله شدند

در مدینه به دلش کرببلا زنده شده
خاطرات پدرش از اسرا زنده شده
یاد مظلومی جمع شهدا زنده شده
داغ باغی که خزان شد ز جفا زنده شده

او که خود وارث مظلومیِ حیدر بوده
چون علی غربتش این گونه مقدّر بوده

رفت آن نیمه شب و خصم دگر بار آمد
باز آن حادثه ی تلخ به تکرار آمد
شعله ای جانب درب حرم یار آمد
در که می سوخت به یادش در و دیوار آمد

دل این زاده ی زهرا ز غم آیینه شده
عاقبت کشته ی این غربت دیرینه شده

#محمد_مبشری

 نظر دهید »

بقیع

02 تیر 1397 توسط فائزه غفاري

آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا
تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا

من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق دارم
سرمو به جای گنبد روی خاک ها می ذارم

خونه ی قشنگ تو کجا و این خونه کجا
گنبد طلا کجا  قبرهای ویرونه کجا

اون جا هرکی می پره طائر افلاکی می شه
این جا هرکی می پره بال و پرش خاکی می شه

اون جا خادما با زائر آقا مهربونن
این جا زائرا رو از کنار قبرها می رونن

 نظر دهید »

وداع با ماه رمضان

23 خرداد 1397 توسط فائزه غفاري

دارم از پای بساط سفره‌ات پا می‌شوم
بعد از این شبها خدایا باز تنها می‌شوم

دور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی
بعد از این سی شب دوباره غرق دنیا می‌شوم

دست شیطان بسته بود و دست سلطان باز بود
تا ابد ممنون این الطاف مولا می‌شوم

میهمانی رو به پایان است و حالم خوب نیست
میزبانم که رود من عبد هرجا می‌شوم

حال و روزم مثل حال و روز عبدی مذنب است
چاره‌ای دیگر نمانده رو به صحرا می‌شوم

امشب از درد فراق اشکم به راه افتاده است
میل گریه دارم و راهیِ دریا می‌شوم

امشب این العفوها بوی جدایی می‌دهد
الوداع ای ماه، دلتنگ سحرها می‌شوم

چهره‌ام از فرطِ معصیت غبارآلوده شد
با چنین وضعیتی عبد تو آیا می‌شوم؟

توبه‌هایم را بخر، اما گناهم را ببر
ورنه امشب دست بر دامان زهرا می‌شوم

تشنگی این روزها لبهای ما را خشک کرد
با لب خشکیده غرق واحسینا می‌شوم

#کربلایی_رضا_باقریان

 نظر دهید »

ضربت_خوردن_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه‌السلام

14 خرداد 1397 توسط فائزه غفاري

مهمانِ دختر است علی ، جز نمک نخورد
یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد

دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو
شالش گرفت حلقه‌ی در : جانِ من مرو

پیشِ یتیمها پدری سر به زیر رفت
این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت

مسجد رسید روضه‌ی خود را به پا کُنَد
مسجد رسید قاتل خود را صدا کند

تا ضربه خورد بُغضِ پریشانی‌اش شکست
تا ضربه خورد صفحه‌ی پیشانی‌اش شکست

جبریل پیشِ ضربه‌ی او شهپرش گرفت
از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت

اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش
اُفتاده مثلِ فاطمه‌اش وای با سرش

محراب غرق آتش و سیلی و دود شد
سر ضربه خورد گوشه‌ی چشمش کبود شد

خَم شد گمان کنم که به دیوار خورده است
شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده است

خون می‌چکید از سر و روی و محاسنش
زهرا رسیده بود ، در آغوش محسنش

رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود
چشم انتظار دارد علی خانه میرود

آهسته گفت آه عبا را رها کنید
زینب دَمِ در است مرا رویِ پا کنید

ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت
یا باز چشم زینب کبراش را گرفت

اینبار شُکر که زینب عبا ندید
اینبار شکر که او بوریا ندید

 نظر دهید »

خودپرستان

12 خرداد 1397 توسط فائزه غفاري

خدایا این جماعت خود پرستند
به روی دین وقرآن دیده بستند
پس ازبشکستن پهلوی زهرا
سرمظلوم عالم را شکستند

 نظر دهید »

شب قدر

12 خرداد 1397 توسط فائزه غفاري

#مناجات_با_امام_زمان_ارواحنا_فداه

دلم دنبال روی یار می گشت
به گرد قامت دلدار می گشت
به یُمن نام زیبای تو ای کاش
شب قدرم شب دیدار می گشت

الا که داغ دوران شد نصیبت
فدای این همه صبر و شکیبت
نمی دانم کجا هستی تو اما
بیا در مجلس جدِّ غریبت

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

علمدار کربلا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • شبهه
  • احکام
  • اشعار مذهبی
  • بدون موضوع
  • تبلیغ
  • تفسیر
  • تقویم
  • تلنگر
  • حجاب
  • حدیث
  • خاطرات جبهه
  • داستان
  • دانستنی
  • دلنوشته
  • دلنوشته شهدایی
  • سخنان ناب
  • سیاسی
  • طب اسلامی
  • فرهنگی
  • معرفی کتاب
  • منبر کوتاه
  • نهج البلاغه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس