شهید بهائی
⭕️ بمبگذاری «شهید بهائی» در تهران!
یادداشت یکی از مسئولین پیشین اطلاعاتی ? یکی از کارگردانان ، اخیراً در مصاحبهای گفته است: «میشود درباره شهیدان بهائی هم فیلم ساخت.»
? اصل را بر ناآشنایی ایشان با مفهومی بنام «شهیدان بهائی» میگذارم. به این معنا که فرض میکنم ایشان نمیدانند که بهائیان در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی به دستور بیت العدل، مرکز بهائیت در حیفا، از شرکت در دفاع مقدس، حتی به معنای ملی و میهنی، آن اجتناب میکردند و اگر به خاطر سربازی اجباراً به جبهه اعزام میشدند با اعلام بهائیت خود به مسئولان مربوطه در جبهه رفتاری میکردند که به کارهایی مانند آشپزی در پشت خط گمارده شوند و خطری تهدیدشان نکند.
? این در خوشبینانهترین حالت است. نمونههای دیگری هم داریم که برای آشنایی کسانی که نمیدانند با چه پدیدهای سروکار داریم یک نمونه را نقل میکنم:
? در تابستان 1365 منابع اطلاعاتی ما در سنندج متوجه شدند که استخبارات عراق قرار است محموله بمبی را به تهران ارسال کند. شامل چهار حلقه شلنگ به وزن 48 کیلوگرم و دو جفت پوتین برای انفجار در تهران. شلنگها کابلهای کلفتی بود که معمولا برای کارهای مخابراتی استفاده میشد، لذا وجود این کابل ها برای عابرین پیاده طبیعی جلوه می کرد و ان را کابل برق یا مخابرات می پنداشتند.
? اطلاعات نشان میداد این بمبها را دو نفر به تهران آوردهاند. یکی از آنان علی میکائیلی نام داشت و نام فرد دوم نامشخص بود.
? میکائیلی قبل از خروج از ایران در شهر ری نفت فروشی میکرد. او در عراق به سازمان تحت امر سردار جاف پیوست و قبلاً در عملیات بمبگذاریهای خیابان خیام و محله تجریش نقش داشت.
? مشخص شد آخرین محل اقامت آنان هتلی در تهران، در تقاطع خیابان ولی عصر و طالقانی، است.
? نفر دوم، که تا آن زمان هویتش برای ما نامشخص بود، در هتل مخفیانه دستگیر و در همان هتل نگهداری شد تا نفر اول، یعنی علی میکائیلی که بمبها نزد او بود، به هتل بازگردد.
? میکائیلی برای اطمینان از سلامتی قرار ،از نفر سومی که از کل جریان بیاطلاع بود، برای رسانیدن پیام به نفر دوم در هتل استفاده میکرد. با برخورد مخفی و مناسبی که صورت گرفت، میکائیلی در فاصله کمی از هتل ردیابی و بلافاصله دستگیر شد. پس از انتقال دو متهم به بازداشتگاه محل نگهداری بمبها شناسایی و از جنایت بزرگی جلوگیری شد.
? با شناسایی نفر دوم مشخص شد نام وی کورش ضرغامی از اهالی شیراز است. کورش نوه یکی از خوانین فارس بود که پدربزرگش در سالهای 1330 نماینده مجلس بوده و چند زن داشت، در تهران نیز با زنی ازدواج کرد که از خانواده بهائی سرشناسی از مهاجرین عشقآباد روسیه بود. این سوابق مادری سبب شد که کورش به بهائیت گرایش پیدا کند.
? کوروش داوطلب اعزام به جبهه شد. او بعنوان راننده آمبولانس در خط مستقر شد و توانست با برنامه از قبل تعیینشده با آمبولانس خود به ارتش بعثی بپیوندد. بلافاصله از او برای بازجویی و شکنجه اسیران ایرانی استفاده شد.
? ضرغامی در مسیر آوردن بمب به داخل کشور نزد منابع اطلاعاتی ما با آب و تاب از جنایاتی که در حق اسیران ایرانی کرده بود گفت که حکایت از کینه شدید او به سربازان ایران اسلامی داشت. او گفته بود که از بدو ورود به عراق به ارتش بعثی خدمت کرده و سرانجام از بازجویی اسرای جنگی خسته شده و داوطلب بمبگذاری شده است. در نتیجه، دستگاه اطلاعاتی صدام او را بهمراه میکائیلی به ایران اعزام میکند.
? عملیات بمبگذاری که به این دو نفر سپرده شد عملیاتی ویژه بود. قرار بود پوتینها در نمازجمعه تهران و شلنگها در محل پررفتوآمدی در داخل شهر (دقت شود) منفجر شود.
? علی میکائیلی، برای تضمین اجرای این عملیات، همسر و فرزندانش را به عراق برده بود و در واقع خانواده او ضمانت اجرای عملیات بودند. درحالی که کوروش ضرغامی، که بلافاصله پس از پیوستن به نیروهای عراقی برای همکاری جذب شده بود، بدون هیچگونه گروگذاری و ضمانتی عازم مأموریت داخل ایران شده بود.
? نکته مهم دیگر اینکه عوامل همدست کورش ضرغامی در شیراز توانسته بودند پس از فرار او به عراق و سرقت آمبولانس ،برای او سابقه مفقودالاثری در بنیاد شهید ایجاد کنند و نام او را بعنوان «شهید» ثبت کنند.
? متأسفانه در آن روزها، به دلیل مشغله زیاد نیروهای اطلاعاتی و جنگ، ردیابی دقیق عوامل حامی کورش ضرغامی برای نفوذ به جبهه و اتصال به ارتش بعثی ممکن نبود. شاید این ماجرا تنها یکی از پروندههای کشف شده از عوامل نفوذی باشد که با سابقهسازی در جایی دیگر در حال توطئه علیه نظام اسلامی هستند. این نمونه باید تذکری جدی به ما باشد تا از ترفندهای پیچیده دشمن غافل نباشیم.البته این مشت نمونه خروار بود!
این مورد یکی از دو شهید بهایی اشاره شده توسط جناب کارگردان مذکور است!